معنی طرف و جانب
حل جدول
فرهنگ عمید
پهلو، کرانه، طرف،
جهت،
ناحیه،
طرف
چشم یا گوشۀ چشم،
جانب، سو، جهت،
بهره، فایده،
منتهی و پایان هرچیز، گوشهوکنار: طرف دامن، طرف کلاه، طرف چمن،
کمربند،
گُل کمر،
بند طلا یا نقره که بر کمر ببندند: تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر / شیردلان را ز جزع داغ نهی بر جبین (خاقانی: ۳۳۴)، مانا که رخم زرین کردی ز فراقت / کردی ز رخم طرف و نشاندی به کمر بر (مسعودسعد: ۵۶۰)،
* طرف بستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] فایده بردن، بهره بردن: به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ: ۶۳۳)
مترادف و متضاد زبان فارسی
پهلو، جهت، سمت، سو، طرف، عرض، کرانه، کران، کنار، ناحیه، ور
فرهنگ معین
پهلو، طرف، سوی، جهت، ناحیه، جمع جوانب. [خوانش: (نِ) [ع.] (اِ.)]
عربی به فارسی
طرف , سو , سمت , پهلو , جنب , طرفداری کردن از , در یکسو قرار دادن
واژه پیشنهادی
طرف
فرهنگ فارسی آزاد
طَرَف، جانب- پهلو- ناحیه- مرد کریم و بزرگوار- حدّ و نهایت و منتهی (جمع: اَطْراف)،
لغت نامه دهخدا
یک جانب. [ی َ / ی ِ ن ِ] (ص مرکب) یک طرف. || رفیق. متحد. همراه. (ناظم الاطباء).
فارسی به عربی
جانب، جناح، حزب، دعامه، معارض، نصف، ید
معادل ابجد
351